بعداز سه روز ایمیلمو چک کردم و چشمام پر شد! این چند روزه همش چشمام پر و خالی میشه، یکبار هم از سر شوق باشه! اونقدر قشنگ از جانب میم دوست داشته میشم که احساس میکنم از سرم زیادیه! انگار با هربار ابراز علاقه کردنش قلب سردمو توی دست هاش میگیره و هاااا میکنه! اما قلب من چی؟ قلب من نیاز به احیا داره!
داره نقاشی یاد میگیره، همه ی تلاششو میکنه که چشم بکشه! همه ی تلاشمو میکنم که گذشتمو پاک کنم! همه ی تلاشمو میکنم که عشق و منطقو کنار هم بیارم و خودمو ببخشم! باید به خودم بیام! بلند شم و خودمو بتکونم! گرد غمی که سالهاست رو قلبمه رو کنار بزنم و دست از آونگ بودن بین دردها و غم هام بکشم! به خاطر میم! اون لایقه! به خاطر خودم هرچند نالایقم!
پیـ نوشت1: شاید یه روز اومدم و نوشتم "..."
پیـ نوشت2: کاش میم میدونست که خودمو بیشتر دوست دارم وقتی حرف میزنه!
پیـ نوشت3: اگه اینجارو هنوزم میخونید میخواستم بگم ممنونم که لب تابمو درست کردید! آنتی ویروسی که زده بودید دانلود شه ولی قسمت نبود رو دانلود کردم ولی میترسم نصبش کنم یهو یچیز دیگه ش بپوکه :)
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود