.

.

که شادی آنِ من باشد ^^

اعتماد به نفسم پوکیده!

باید باشگاه برم و حتی حتی ایندفعه نیم وارو رو یاد بگیرم ^_^ حتی دلم مبارزه با مشتای سنگین میخواد که لبم بین دندونام گیر بیوفته و برای بار صدهزارم دهنم پر خون بشه! چقدر کیسه ی یخ روی لبای ورم کرده گذاشتن و نشستن گوشه ی تاتامی و همه رو نگران خودم کردن رو دوست دارم!

باید نقاشی بکشم! به نظرم رنگ روغن باشه بهتره حسابی تخلیه میشم! حتی فکر کردن بهش باعث میشه دلم قیلی ویلی بشه :)))

باید یه دیوار پیدا کنم و بالاخره اون بالهایی که همیشه دوسشون داشتم رو بکشم

باید دوربینمو وردارم و برم تو کوچه پس کوچه ها بگردم و از پنجره ها عکس بگیرم! از پنجره های جذاب خونه های بافت قدیم وسط شهر :)

باید کتاب بخونم و زیر جمله های دوستداشتنیش خط بکشم!

باید کنار آبشار بشینم چشمامو ببندم و صداشو گوش بدم!

باید سرمو از شیشه ی ماشین بیرون ببرم و اجازه بدم باد با همه ی خشمی که داره به صورتم بکوبه! که من عااااشق بادم حتی اگر همه ی ریختمو به هم بریزه :)

میدونید چند وقته که از روحم مراقبت نکردم؟! 

جسم من همیشه پر جنب و جوش بوده و به واسطه ی همین روحمم سرحال میبود!

باید سازدهنیمو از ته کشوی دراورم بیرون بیارم و خودمو توی نوت های غوغای ستارگان پیدا کنم

باید برقصم! میدونید چند وقته فقط و فقط برای خودم نرقصیدم؟

باید بخندم از ته دل! از اون خنده هام که وقتی میخندم اونقدر مزحکه که هرکی صدامو میشنوه هم خنده اش میگیره!

باید بدو ام! باید برنامه بچینم دوستامو ببینم! 

باید اسکیت هامو از ته کمد دربیارم و مثل روز اول از دیدنشون بعداز مدتها ذوق کنم!

باید به انار درمورد کمپرمون بگم! 

باید برنامه بچینم سرویس طلای سر عقدمو بفروشم و باهاش هلی شات بگیرم! من هنوزم کله شقم!

عبور کردن دونه دونه ی اینها از گوشه ی ذهنم هم باعث به وجد اومدنم میشه! من هنوزم زنده ام ! 

۰ 🌱
Erfan & Mlychk