وقتی بوی نم خاک تازه خیس خورده بلند میشود را میشود نوشت؟ وقتی مامان انگشت هایش را لای موهایت میچرخاند را میشود نوشت؟ وقتی خورشید لا به لای ابرهای کومولوس رخ نشان میدهد را میشود نوشت؟ وقتی بابا لب هایش را روی پیشانی ات میگذارد چه؟ میشود نوشت؟ میشود از دست های چروک و شفادهنده ی مادربزرگ نوشت؟ میشود از حس مادری که برای اولین بار نوزادش را در آغوش میگیرد نوشت؟ میشود از اولین جانی که دانشجوی پزشکی نجات میدهد نوشت؟ میشود از اولین تولدی که دانشجوی مامایی انجام میدهد نوشت؟ از لبخند ناشنوایی که برای اولین بار میشنود چه؟ میشود نوشت؟ هرچه بنویسی انگار جمله ای کوتاه ولی عمیق کم است! مثل نقاشی کشیدن چشم های معشوق میماند! برقی که عاشق میبیند را حتی نقاشِ عاشق نمیتواند بکشد! تو برای من به اندازه ی بوی جنگل، لبخند خسته ی پدر، تلالوی نورِ نارنجیه غروب روی دریا، نسیم صبح، نفس نفس های بعد از دوی استقامت، عمیقی، نوری،امنی، پراز مهری...
پیـ نوشت: قالب کلیِ این نوشته برای نباته! اما خب هیچ جاش کپی نشده! :)