سایه ی دلبرِ برگ های درخت توت، روی میزم میرقصند! خورشید مهمانِ آسمان است، نشسته ام پشت میز مطالعه ام و به دیشب فکر میکنم "میخوای 16 مرداد مال هم بشیم؟" میخندم و با خودم فکر میکنم بد فکری نیست که هرسال روز تولدش بابت سالگرد ازدواج هدیه بگیرم! اما نه، خیلی زودتر از آنچیزیست که انتظارش را داشتم! این بهار مهربان است با من ... انگار میداند شکستنِ دلم به مویی بند است مراعاتم را میکند اما از کجا بدانم تابستان هم همینقدر دلسوزم باشد؟! بلند میشوم چند قدمی برمیدارم و پرده ی کلفت طلایی سلطنتی را کنار میزنم! فقط خدا میداند چقدر دوستش ندارم این پرده را! دری که روبروی یاس است را باز میکنم و بوی عطر یاس در اتاقم میپیچد! نور خورشید که از لای در به داخل می خزد چشم هایم را میبندم و نفس عمیقی میکشم! زل میزنم به آبیه بهاریه آسمان، فکر میکنم چرا من اینهمه دیر به دنیا آمده ام؟ من باید چند قرن پیش تر به دنیا می آمدم! پیش از آنکه تکنولوژی طبیعت را ببلعد! پیش از آنکه اسب ها کارِ خود را به ماشین ها واگذار کنند! پیش از آنکه شهری باشد تا من به جای دخترِ دشت و صحرا، دخترِ شهری باشم! صدای مسیح و آرش از لب تابم می آید ... تو مث شاه بیتِ یه شعری، که نمیاد وسط دفتر!! ... تو مث پروازِ زیبایی، روی بالِ باز یه کفتر!! ... تو مث یه چشمه آرومی، که صداش میپیچه تو گوشم!! ... تو همون نم نم بارونی، که به خاطرش توی کوچه ام!! ...
دوباره یادم به حرف هایش می افتد "دوس دارم گلاره صدات بزنم" :))
پیـ نوشت1: گلاره یعنی نور چشم :)
پیـ نوشت2: این منم :))))) خلق شده توسط میم *_*
https://files.musico.ir/Song/Masih%20And%20Arash%20-%20Shah%20Beyt%20(320).mp3