هنوز کتاب هامو به خونمون نیوورده بودم که یک روز ازم پرسید هزار و یک شب رو هم داری؟! خب من به واسطه ی طرز نوشتار قدیمی هزار و یک شب هیچوقت به فکر خوندنش نیوفتاده بودم بنابراین بین کتاب هام هم نداشتمش اما این اولین باری بود که میم از یک کتاب حرف میزد و دوست داشت که براش بخونمش گذشت و گذشت تا کمتر از ده روز پیش که یک آن دلم خواست درمورد کتابی که میخونم با هم حرف بزنیم ولی از اونجایی که اول همه ی کتاب ها کسل کننده ست نمیدونستم چجوری میتونم توجهشو جلب داستان کتاب کنم نه فقط تن صدام یا طرز خوندنم! آخه تو تجربه های قبلی از کتابخوانی های دونفرمون متوجه شده بودم که این دو چیز باعث میشه خودشو مشتاق نشون بده و توجهی به خود داستان نداره! بنابراین از دیجی کالا هزار و یک شب نفیسی سفارش دادم و به انتظار نشستم! دیروز که بسته رسید علاوه بر من یکی دیگه هم بود که با عجله و شور و شوق زیاد پلاستیک دور کتاب رو سعی میکرد جدا کنه و هرچه زودتر کتاب رو ورق بزنه :))) امشب اولیشو براش میخونم امیدوارم خوشش بیاد و تا هزار و یک شب این روند رو ادامه بدیم^_^ خیلی ذوق دارم :)
+ گل ها هم حاصل سوپرایز دیروزه :) نمیدونم بگم چققققدر ذوق میکنم وقتی شب با دسته گلی که بین دستای گریسیشه وارد خونه میشه و دنبال برق توی چشمام میگرده :) شکر :)