.

.

شکر :)

میدونم رو به پیشرفتیم! اینم میدونم که چیزایی که سه سال پیش فکر نمیکردم داشته باشم رو امروز دارم اما اینقدر سخت به دست آوردم/آوردیم که احساس شکست میکنم! نمیتونم بابتشون خوشحالی کنم و ...

شکر :)

دیروز بعداز مدتها ساعت 10 و نیم شب موفق شدیم بریم خونه! فکر میکردم با موتور میریم دور دور و جشن میگیریم :/ (بله عجیبه! ساعت 10 و نیم خونه رفتن برای ما که مدتهاست 12 به بعد خونه میرفتیم زوده و بابتش جشن میگیریم!) ولی خب جور نشد با موتور بریم و مجبور شدیم ماشینو ببریم! حالم بدجور گرفت! دیدین تو اوج فروپاشی روحی از خستگی دلتونو به یه چیز کوچیک برای رفع خستگی خوش میکنی؟ دیروز مونور سواری ترک محمد نشستن برای من همچین دلخوشی ای بود که محقق نشد! پی ام اس هم مزید بر علت شد که چشمام به اشک بیوفته! خیییییلی از لحاظ روحی ضعیف شدم! گاهی خودمم از حالم تعجب میکنم! من اهل دلخوشی های کوچیک اما زیاد بودم! از بچگی تا حالا! و مدتهاست به خاطر مشغله هامون دلخوشی کوچیک نداشتم تا دیشب! 

خیلی اتفاقی رفتیم دور دریاچه پیاده روی کنیم که قاطی شادی طرفدارای خیبر شدیم و خیلی بیشتر خوش گذشت!

۱ 🌱
Erfan & Mlychk