.

.

86

خیلی رفته تو مخم که موهامو کراتینه کنم! با اینکه کاملا برام واضحه که دلم برای فرهاشون تنگ میشه :/

۰ 🌱

همینه! یس!

اومدم از ترس هام بگم یاد انرژی طبیعت و تلقین و ال و بل افتادم پشیمون شدم! 

به جاش میگم

من موفق میشم

ما از اینجا میریم

به زندگی عاشقانه مون ادامه میدیم

خانوادمونو بزرگ تر میکنیم

سخت تر تلاش میکنیم

بیشتر مسافرت میریم

من دوباره 57 کیلو میشم

و ...

۰ 🌱

go! lotfan go :)

با همه ی سلول های داشته و نداشته ام دیگه حس میکنم وقتشه از این مرحله ی زندگیم که 4 ساله دارم توش دست و پای الکی میزنم بگذرم و تجربه های جدیدی کسب کنم تو موقعیت های جدیدی باشم تو هرشاخه ای که فعالیت میکنم پیشرفت کنم حتی اگه پیشرفت نامحسوس باشه و خلاصه بگذرم از این منفعل بودن!

۰ 🌱

شیشه ی اهداف

خیلی به مهاجرت فکر میکنیم و تو هرفرصتی که پیش میاد درموردش حرف میزنیم! هدف کوتاه مدت مهاجرت به یه شهر بزرگتر و هدف بلند مدت که خیلی بستگی به امتحان پیش روم داره مهاجرت به کشوری آرام تر با اقتصادی هموارتر! شاید فقط درموردش حرف میزنیم اما همین حرف زدن درموردش هم باعث امیدوار بودن به ادامه ی زندگی میشه! باعث میشه انرژی بگیریم و از اینکه ذهنمون مشغول بادمجونی باشه که از کیلویی ۳ هزار تومن سر به فلک کشیده جلوگیری کنیم و انرژیمونو صرف چیزای باارزش تری بکنیم! 

لحظه ی تحویل سال یه شیشه مربای شسته شده، چند کاغذ برش داده شده و یک خودکار آبی آوردم و از محمد خواستم تا اهدافمونو تو کاغذ ها بنویسیم و بندازیم تو شیشه تا تحویل سال بعدی برای رسیدن بهشون تلاش کنیم و بعد دونه دونه اونهارو از شیشه دربیاریم!

الان ۶ کاغذ تا شده توی شیشه ست که منتظر تیک خوردن هستن و مهاجرت کوتاه مدت یکی از اونهاست...

۰ 🌱

یک عدد خوشحال عستم:)

فکر میکنم حالا میشه گفت که یه اکیپ داریم از دوستای هم سن و سالمون :) برای منی که هیچوقت اینجور دوستی هایی رو تجربه نکردم جالب و هیجان انگیزه! اینکه شب تا صبح بیدار بمونیم و پشت سر هم شصت و چهار و هفت خبیث بازی کنیم، پانتومیم و مافیا بازی کنیم، از هردری حرف بزنیم و نگران این نباشم که وای مامان یا بابا چی میگن خیییییلی خفنه خیلی بیشتراز اونچه که فکرشو بکنید :))) یکم به خاطر درسام فعلا نمیتونیم زیاد پایه ی دورهمی ها باشیم اما به زودی راحت میشم و این دیدارهارو بیشتر میکنیم!

+ میخوام تابستون سنتور یاد گرفتنو شروع کنم بی صبرانه منتظرمممممم :))))

 

۰ 🌱

۶۴

بمونه به یادگار که اولین پاسوری که دو نفره بازی کردیم ۸۴ به ۲۱ بردمت عزیزم :)

۰ 🌱

پاتوق

بعضی وقتا بی هدف سوار موتور میشیم و خیابون گردی میکنیم! محکم بغلش میکنم و توی گوشش حرفای قشنگ میزنم! یه جاهایی میریم که با ۲۴ سال و ۲۵ سال سن تاحالا نرفتیم! یه جاهایی از شهرمونو کشف میکنیم که از زیباییش به وجد میایم! شهر ما جزء شهرهای کوهپایه ایه بنابراین کلی پاتوق میشه پیدا کرد دور تا دورش! معمولا نا خود آگاه بلندی هارو انتخاب میکنیم و از اون بالا وقتی کنار هم نشستیم و دست همو گرفتیم به خونه های قوطی کبریتی زیر پاهامون خیره میشیم و از گذشته های دور تا آینده های نزدیک حرف میزنیم! ایندفعه نزدیک غروب بود و کبوتر بازا کبوترهاشونو بلند کرده بودن! دسته به دسته بالا سر خونه هاشون پرواز میکردن و محمد برام درمورد اینکه ممکنه کبوتری عاشق کبوتری از دسته ای دیگه بشه و دسته ی خودش رو ترک کنه می گفت... :)

۰ 🌱

رفیق :)

میدونید بیشتر از همه ی لقب هاییکه لابه لای حرف های معمولمون بهش میگم چی بهش میاد؟ رفیق! 

#میم

۰ 🌱

تش بوبلیز

دیشب قبل از خواب آخرین جمله ای که گفتم این بود : همیشه آرزوی همچین روزی رو داشتم ^_^

 

 

۰ 🌱

به خانه ی ما گر می آیید برایمان گل بیاورید :دی

بیشتر روزها خونه تنهام! منم و کتابام و گل هام (باشه باشه گلهامون :))) ) هفته ای دوبار آبشون میدم، صبح ها بهشون صبح بخیر میگم، برگشتنی از بیرون سلامشون میدم، نوازششون میکنم و براشون موزیکای شاد پلی میکنم ^_^ همیشه تصورم از خونه ی آیندم این بود که کلی گل و گیاه داشته باشم، پتوسایی که از دیوار بالا رفته باشن، شیشه های رنگی ای که قلمه هارو توشون گذاشته باشم و بوی کیکی که تو فضای خونه پیچیده باشه و ...

یعنی همین جا، همین الان :)

 

۰ 🌱
Erfan & Mlychk