یا من لوسم، یا بازم من لوسم! دلیل دیگه ای برای این حالم نمیبینم:/
حوصله ی آدم هارو ندارم!
میدونم قدم زدن به سمت هدفم کافی نیست با این وجود حال دویدن ندارم!
نمرات امتحانات تئوری مربیگریم اومد، خوب بود
یا من لوسم، یا بازم من لوسم! دلیل دیگه ای برای این حالم نمیبینم:/
حوصله ی آدم هارو ندارم!
میدونم قدم زدن به سمت هدفم کافی نیست با این وجود حال دویدن ندارم!
نمرات امتحانات تئوری مربیگریم اومد، خوب بود
هنوز کتاب هامو به خونمون نیوورده بودم که یک روز ازم پرسید هزار و یک شب رو هم داری؟! خب من به واسطه ی طرز نوشتار قدیمی هزار و یک شب هیچوقت به فکر خوندنش نیوفتاده بودم بنابراین بین کتاب هام هم نداشتمش اما این اولین باری بود که میم از یک کتاب حرف میزد و دوست داشت که براش بخونمش گذشت و گذشت تا کمتر از ده روز پیش که یک آن دلم خواست درمورد کتابی که میخونم با هم حرف بزنیم ولی از اونجایی که اول همه ی کتاب ها کسل کننده ست نمیدونستم چجوری میتونم توجهشو جلب داستان کتاب کنم نه فقط تن صدام یا طرز خوندنم! آخه تو تجربه های قبلی از کتابخوانی های دونفرمون متوجه شده بودم که این دو چیز باعث میشه خودشو مشتاق نشون بده و توجهی به خود داستان نداره! بنابراین از دیجی کالا هزار و یک شب نفیسی سفارش دادم و به انتظار نشستم! دیروز که بسته رسید علاوه بر من یکی دیگه هم بود که با عجله و شور و شوق زیاد پلاستیک دور کتاب رو سعی میکرد جدا کنه و هرچه زودتر کتاب رو ورق بزنه :))) امشب اولیشو براش میخونم امیدوارم خوشش بیاد و تا هزار و یک شب این روند رو ادامه بدیم^_^ خیلی ذوق دارم :)
+ گل ها هم حاصل سوپرایز دیروزه :) نمیدونم بگم چققققدر ذوق میکنم وقتی شب با دسته گلی که بین دستای گریسیشه وارد خونه میشه و دنبال برق توی چشمام میگرده :) شکر :)
چند روز پیش برای اولین بار سوار موتور شدم و دستامو محکم دور میم حلقه کردم! اولش یکم ترس و هیجان قاطی رو تجربه کردم ولی بعدش ترسم ریخت و دوتایی نصف شب زده بودیم زیر آواز :)))) چقدر بیخیال از هر دری خوندن، اونم ترک موتور کیف میداد و نمیدونستم :دی دو روز بعدش رفتیم یه جای خلوت و من موتور سواری رو یاد گرفتم! حالا بماند که یکی دوبار نزدیک بود برم قاطی باقالیا و ...
+ شکر :)
+ اسم موتورمونو گذاشتم بلو ^_^ آخه آبیه بچم :)
افکار زخمی اینروزام «کاش دندونام مشکلی نداشت تا همه ی پولی که برام مونده بود رو میدادم تا شور زندگی ، شوهر آهو خانم ، جای خالی سلوچ ، در جستجوی زمان از دست رفته ، دختری با گوشواره مروارید ، شاه لیر ، هملت ، اتللو ، سیاه قلب ، سیاه خون ، سیاه مرگ رو بگیرم :)))) »
یکی از همون وقتاییه که محبتم بهش رو لا به لای سلول به سلول بافت خونیم حس میکنم یه بغض کوچیک از سر شادی وادارم میکنه که بگم «میدونی معنیه بیوی اینستاگرامم چیه؟» جا میخوره معلومه که اونقدری حواسش پی زندگی واقعی هست که خیلی وقته دنیای مجازیمونو رها کرده حالا براش واقعی ترین آدمی ام که از لای عکس هایی که این همه مدت با آیدی فیکش دید میزد روبروش نشسته ام و عاشقانه نگاهش میکنم! میپرسه «مگه چی نوشتی؟» بلافاصله از مرورگر وارد پیجم میشم و یکی از توصیفات دلنشین نزار قبانی رو نشونش میدم! «یا عطرا بذاکرتی! یعنی ای عطر خاطراتم» لبخند ریزی میزنه حس میکنم اونجوری که باید متوجه عمق این توصیف نشده ادامه میدم «من خاطرات قشنگی نداشتم، تو عطر خاطرات من شدی!» و بغضم شدیدتر میشه، حلقه ی دستاشو به دورم تنگ تر میکنه و با اخم جذابی میگه «قبل من خاطره ای وجود نداره! خب؟!» اوهومی میگم و صورتمو تو سینه اش پنهون میکنم :)
پی نوشت: خدارو شکر که دارمت! خب؟! :)
نمیدونم تا حالا به گوشتون خورده یا نه! حلوای عروس یکی از رسوم قدیمی ما لرهاست که توسط مادر عروس با روغن حیوانی و آجیل زیاد پخته میشه تزئین میشه و با هدف خداحافظی دختر از خانواده ش و رفتن به خونه ی بخت بین فامیل دو طرف پخش میشه!
پینوشت: میم که هروقت از حلوای عروسیمون میخوره فاتحه میخونه :))))
.
از قبل بهم گفته بود که برای کوتاهیه موهاش به ندرت آرایشگاه میره اما باور نکرده بودم تا دیشب که ازم خواست موهاشو کوتاه کنم! برام توضیح داد که شونه های ماشین از کوتاه به بلند چجوری شماره گذاری میشن و در کمال تعجب ماشین های اصلاح سر هم مثل ماشین های سواری دنده دارن!!! خلاصه که ماشینو داد دستم و شروع کردم! از اونجایی که دست خودم نیست و ناخودآگاه تو هرکاری یه نیمچه استعداد به درد نخور دارم🤦 موهاشو خوب کوتاه کردم و امتیاز کامل گرفتم 💪
+شما هم حس میکنید این پست یکم شبیه گزارش های اخبار شد؟ :))))